تبه روزگارتَبَه روزگار بد روزگار، پریشان روزگار، بدبخت، تیره روز، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه ادامه... بد روزگار، پریشان روزگار، بدبخت، تیره روز، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه تصویر تبه روزگار فرهنگ فارسی عمید
تبه روزگار (تَبَهْ) تبه روز. تباه روز، که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود ادامه... تبه روز. تباه روز، که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود لغت نامه دهخدا
تبه روزگار بدبخت، بدروزگار، شوربخت، مفلوک ادامه... بدبخت، بدروزگار، شوربخت، مفلوک فرهنگ واژه مترادف متضاد